آن روز!
آن روز! زمین بادست هایش تمنای آب میکرد، اماآسمان نیزدل خون وغمین بودوبغضی سنگین گلویش رومیفشرد، میگفت :ای زمین چشمانم خشکیده، قطره ای اشک ندارد، اما زمین، باصدای بلندضجه ای زد، ببین آسمان! ، گوش کن صدای هل من ناصرامام میاید،
بیشتر گوش کن،
ببین انگارامام یه یاردگردارد، انگاراصغرشیرخواره امام، هل من ناصرپدررالبیک میگوید،
چه دردناک! صدای ناله ازخیمه هامیاید، ازشدت عطش به مرزهلاکت افتاده، قطره اشک تمنامیکنم، ای آسمان!
بببین امام هم ازمیدان برگشت، اونیزتاب شنیدن این ناله رانداره، ای آسمان! کمی اشک بباربرکویردلم،
نه، اماانگارپدرباطفل راهی میدان شده وتمنای آب میکند، شایدلشکریان عمرسعداندکی رحم ومردانگی داشته باشند، کمی آبش دهند، اکنون طفل رامیبینی آسمان،
که چگونه پدر، آن رابرروی دستانش بلندکرده، که صدای ناله لشکریان میاد، نه،
انگاردلشان اندکی رحم آمده وقصددادن، ذره ای آب به این طفل رادارند،
امااي زمین،! نگاه کن، به جای آب، تیری سه شعبه رابه سوی طفل روانه کردن،
ای آسمان! من دیگر نمیتوانم این صحنه های دلخراش رابنگرم، آرام باش ای زمین
، من نمیگذارم قطره ای ازخون گلوی حنجراین طفل برتوبباردوگرنه تودیگرنمیتوانی ازشدت این غم زنده بمانی،
اي زمین!
، چشمانم پرازخون است، خون حنجرطفل شیرخوارحسین، من نیزمانندتومنتظرم،
منتظرآن سفرکرده دیارعشق، قول میدهم، وقتی آن منتقم آمد، آنقدرازچشمانم اشک ببارد بر توای زمین، که همه ترک های، غم ها وغصه های دل حسین وأهل بيتش راترمیم نمایم،
و با رعدهای برنده، انتقام خون حسین ویارانش را خواهم گرفت ای زمین، باشمشیرآن منتقم،
آن روز منتقم، به خونخواهی حسین برمیخیزدوازقاتلان وظالمان حسین انتقام خواهد گرفت، بعداز آن سرسبزی وشادی رابرایت به ارمغان میآورم
ای زمین،!
پس تاآن روزصبرکن ، همانندمن، باچشمان به خون نشسته،
آن روزخواهدآمد
#بنت-الهدی-سلامی-
#دل-نوشته-من-